خیال یا واقعیت
تصور کمال مطلوب در هر حال شایسته مقام انسان است و لو در عالم خارج چیزی که با آن منطبق باشد یافت نشود.
«سقراط»
در مقابل آرمان گرایان متفکرانی قرار دارند که در برابر این پرسش پاسخ «نه» می نشانند اینان با رویکردی انتقادی نسبت به متفکران آرمانشهر گرا، اساساً نیل به کمال و سعادت را در حوزه سیاست و کشورداری خیال خام و این پندار را نشان از نادانی و جهالت انسانی به شمار می آورند. به اعتقاد این دسته از صاحب نظران «هر کس در سیاست و کشورداری آرزوی کمال در سر بپرورد و در پندار مدینه ای باشد که در آن چیزی جز دادگری و راستی و زیبایی حاکم نباشد، خیال خام پخته و رقم بر خود به نادانی کشیده است.»(1)
بنابراین نظر «راز بنیادی سیاست تاکنون به چنگ هیچ فرزانه و هیچ فرمانروایی نیامده است. کمال در سیاست نیز مانند هر عرصه دیگر آدمی سرابی بیش نیست.»(2) اینان با طرح این پرسش انتقادی که «چرا باید آنچه برای فرد و زندگی فردی محال است برای جمع افراد و حیات مدنی و سیاسی ناگهان ممکن شود»،(3)سخن از طرح زندگی ایده آل را برای بشر بی وجه و بیهوده به شمار می آورند و بر این پرسش تأکید می ورزند که «چه جادویی در واژه جمع یا جماعت یا جامعه یا اجتماع نهفته که نظام هستی را یکباره دگرگون کند؟»(4)
همان طور که اتوپیا در ذهن برخی آرمانی از شکوه و عظمت است، در ذهن این دسته از متفکران در بهترین حالت چیزی به جز خیال پردازی واهی نیست.(5) سرگرمی روشنفکرانه ای است که دورنمایی بس زیبا را ترسیم گراست. سرابی در برهوت یا خوابی بی تعبیر است. حتی برخی بدبینانه تر، آن را نقابی فریبنده بر چهره جباریتی سرکوبگر به شمار می آورند.(6)
فرانسیس بیکن(7) از جمله کسانی است که دیدگاه انتقادی نسبت به معماران و یا حامیان و مدافعان مدینه فاضله داشته است. وی اگر چه در اواخر عمر به طرح هندسی آرمانشهر و مدینه مورد نظر خود می پردازد،(8) اما ضمن خیالی خواندن مدینه های فاضله معتقد است که حرف های آنان مثل ستاره هاست که به علت بلندی، نور کمی می دهند.
کارل ریموند پوپر، (9) نظریه پرداز و راسیونالیست انتقادی نیز با ارائه نظریات انتقادی در برابر آرمانشهرگرایی، هرگونه آرمانگرایی را سراب گرایی نامیده و طراحان آرمانشهر را مهندسان سراب گرا، در مقابل مهندسان خرده کار یا تدریجی اجتماعی به شمار می آورد. وی در کتاب جامعه باز و دشمنانش معتقد است که نقشه های سراب گرا هرگز به وجهی که تصور و طرح شده اند تحقق نخواهند یافت، زیرا اقدامات اجتماعی به ندرت می توانند دقیقاً همان حاصلی را که هدف بوده، فراهم آورند.
پوپر خود به اصلاحات اجتماعی قائل بود و فرمول ساده ای را برای بیان تفاوت میان تدابیر مجاز به منظور اصلاحات اجتماعی و طرح های ناکجاآبادی غیر مجاز ارائه می دهد:«بیشتر برای برطرف کردن عیب و نقص های مشخص بکوش تا برآوردن آرمان های خیالی: تلاش مکن که با راه حل های سیاسی انسان ها را خوشبخت کنی، بلکه به جای آن، نیروی خود را در راه از بین بردن عیب و نقص های مشخص به کار گیر!»(10)
وی اتوپیا را نظریه ای خطرناک و مهلک خوانده و آن را موجب خشونت و ابزار استبداد و قدرت به شمار می آورد؛ زیرا به عقیده وی آرمانشهرگرا برای نیل به اهداف خود و تحقق آرمانشهر خویش به همه عقاید مخالفان را از ریشه بر می کند و مجال ابراز نظر از دگراندیشان را می ستاند. بنابر نظر او « در سراب گرایی کوشش می کنند تا یک حکومت آرمانی پدید آید و در تحقق این امر، یک طرح جامع برای جامعه عرضه می کنند؛ اجرای چنین طرحی جامع نیز مستلزم استقرار حاکمیت متمرکز عده ای معدود است که به احتمال قوی منجر به استبداد می گردد.»(11) او در تفصیل مطلب می افزاید:«مهندس سراب گرا ناچار است پنبه در گوش گذارد تا بسیاری از شکایات را نشنود؛ به عبارت دیگر، بخشی از وظیفه او این است که اعتراضات را سرکوب کند.»(12)
کارل پوپر نگرش آرمانشهرگرایی را در برابر نگرش عقلانی می نهد و بر این اعتقاد است آرمانشهرگرایی حتی اگر چهره عقل گرایی به خود بگیرد، چیزی جز عقل گرایی دروغین نیست.(13)
وی متفکران آرمانشهرگرا را دشمن جامعه باز یاد کرده و معتقد است که «نقشه های سراب گرا، هرگز به وجهی که تصور و طرح شده اند، تحقق نخواهند یافت؛ زیرا اقدامات اجتماعی به ندرت می توانند دقیقاً همان حاصلی را که هدف بوده، فراهم آورند؛(14) لذا جاذبه ناکجا آبادگرایی بر غفلت بشر استوار است؛ زیرا بشر نمی داند بهشت را نمی توان بر گستره زمین آفرید، زیرا آنچه می توان انجام داد، کاستن از اندکی رنج و بی عدالتی زندگی هر نسل است.
همانن او هلموت اشمیت از مدافعان سوسیال دموکراسی و از رهبران برجسته حزب سوسیال دموکرات آلمان نیز پایان آرمان های ناکجاآباد را رسیدن به مرز خشونت می خواند، وی بر این باور است که جوامع باز، یعنی جوامع دموکراتیک سنخیتی با دستورالعمل های ناکجاآباد ندارند.
جوامع باز در عمل در رسیدن به اهداف سیاسی خود به نفع آرمان های ناکجاآباد از کثرت گرایی فاصله گیرند، به راحتی به جامعه ای بسته و دولتی خودکامه و مستبد تبدیل می شوند.(15)
کریستیان گودن(16) مدافع و نماینده اتوپیای ارزش ها و معتقد به طرح مرحله ای و بخشی وضعیت های بهتر، از وحشت اتوپیا سخن می راند و در این راستا اظهار می دارد که:«جامعه اتوپیایی، دیگری را در خارج از خود نادیده می انگارد و هیچ نقصی را در درون بر نمی تابد. برای او تضاد همیشه با انهدام یکی است... اتوپیا هبوط مطلق بر زمین است؛ از همین رو، هرگونه تقابلی، حتی اندک مخالفتی، به جنایت متهم می شود. اتوپیا فهمیده است که آزادی موجب نا برابری هایی است و بدین ترتیب او- ستاینده برابری- بدون کمترین عذاب وجدان، آزادی را در محراب برابری قربانی می کند...»(17)
کارل مانهایم (18)(1947-1893) نیز در نقد اتوپیاییسم و ناکجاآبادگرایی در کتاب ایدئولوژی و اتوپیا با تأکید بر این که اتوپیا فاقد ایدئولوژی و خرد ایدئولوژی است معتقد است اتوپیا به همه چیز به دیده شک می نگرد و آن را بن بست و پایان حرکت تاریخ می خواند؛ زیرا به رغم او با تحقق آرمانشهر در مدینه بشر به کمال مطلوب و بهشت خیالی خود می رسد. دیگر نیازی به بهتر بودن در خود احساس نمی کند و تقاضای امری فراتر را ندارد. در نظر مانهایم آرمانشهرگرا به حال و گذشته بشر کاری ندارد و تنها توجه او به آینده نامعلوم است و فقط در آرزو و رویا سیر می کند.
پل ریکور(19) فیلسوف شهیر فرانسوی معتقد است:« اتوپیا موجب می شود که خود واقعیت از بین رفته و جای خود را به طرح هایی کمال گرایانه بدهد که در نهایت امر، غیر قابل تحقق اند. نوعی منطق دیوانه وار «همه یا هیچ» جای منطق کنش را می گیرد. چرا که منطق کنش همواره از این امر آگاه است که امر مطلوب و امر تحقق پذیر با یکدیگر منطبق نمی شوند و کنش موجب پدید آمدن تضادهایی اجتناب ناپذیر می شود.(20)
اما گذشته از همه نقدهایی که بر اتوپیا و آرمانشهرگرایی مترتب است، نباید طرح های آرمانی را تماماً خیال پردازی محض انگاشت، بلکه طرح های آرمانی، چنان که گفته شد بازتاب شرایط عینی جامعه اند. آرمانشهر تنها وسیله پناه بردن به تخیل صرف نیست، بلکه بازآفرینی ذهنی جامعه است به قصد انتقاد از نظام مستقر و محکی است برای سنجش وضع موجود و آشکار ساختن نارسایی ها و کمبودهایش.(21)
آرمانشهر و مدینه فاضله داستان و حکایتی که بر زبان می رود و بر صفحات کاغذ می نشیند، نیست. اثر و نشانه ای درباره آرزوهای نامتناهی انسان است که حس جاودانگی، عدالتخواهی و آزادیخواهی آدمی سرچشمه می گیرد و از زیستن در دنیایی سخن می راند که در آن درد و رنج وجود ندارد. چنان که اوسکار وایلد اظهار می دارد نقشه جهان نمایی که مدینه فاضله را نشان ندهد حتی ارزش نگاه کردن را نیز ندارد.
گذشته از آن آدمی حامل تصور کمال مطلوب است. این تصور اصیل را که متناسب شأن انسانی است نمی توان نادیده انگاشت. چنان که سقراط ابراز داشت:«تصور کمال مطلوب در هر حال شایسته مقام انسان است و لو در عالم خارج چیزی که با آن منطبق باشد یافت نشود.» اگر چه دستیابی به آرمانشهر در این جهان ناممکن می نماید، اما به هر حال تلاش برای نیل به آن ما را به زندگی بهتر و دگرگون کردن وضعیت بد موجود رهنمون خواهد ساخت.
تصور کمال مطلوب بزرگترین عامل حرکت و تکامل آدمی است، انسان را وا می دارد به وضع موجود بسنده نکند. در بند زمان و زمانه گرفتار نیاید. در برابر محنت هایی که بر او می رود خاموش ننشیند. نارضایتی درونی را نادیده نینگارد. همین نیرو است که پیوسته او را به پیش می راند. به کنجکاویش وا می دارد. کشف و حق یابی و ابتکار و خلق آثار مادی و معنوی همه در سایه این نیرو ممکن می گردد. همین نیرو است که قدرت اعتراض به آدمی می بخشد و آدمی را از آنچه که «هست» به آنچه که «باید» فرا می خواند.
آرمان خواهی بد نیست «اما تا هنگامی که به تحریف واقعیت نینجامد.»(22) و واقعیت سراب دیده نشود. حتی آرمانخواهی فراتر از سطح ارزشها جلوه می کند. چرا که در حد یک نیاز واقعی است؛ اما آرمانشهر «اگر به مطلق و انتزاع و ذات انگاری و خود بنیادی و دیگر امراض روح اتوپیایی بگراید، و اگر در مقام نقد، نقد خود را بر نتابد»،(23) و خود را در جایگاه طاووس علّیّن بنشاند، از آن سوی بام محافظه کاری ایدئولوژیک در غلتیده است. اشکال آنجاست که آرمانشهر خود را بخواهند بدون در نظر گرفتن واقعیت با زور و خشونت بر مردم بقبولانند و هر آوای مخالفی را با حیلت یا با ضربت خاموش کنند و چون در این کار موفق نشوند به تئوری توطئه پناه آورند و توطئه چینان موهوم را به بند یا تیغ کشانند.
آرمانشهر خواهی زمانی ناپسند جلوه می کند که آرمانشهر خواه در صورت سوار بر قدرت، خود را مستغرق در چارچوب آرمان خود کند و در سیاست ورزی تمامیت خواه بدل شود؛ برخلاف واقعیت و وهماً مردمان مدینه را همراه خود ببیند؛ آن چنان توهمی که به وقت حادثه قالب تهی کند یا چونان فرد فرورفته در کسوت غرور در برابر امواج مخالف در هیأت دیو دندان تیز دارد و به جای حیات، مرگ دیگران را خواستار شود.
«نیاز به آرمانشهر از ذات محکوم به آزادی انسان بر می خیزد و به قول سارتر تخیل، آگاهی، آزادی، نیست سازی و توان استنباط آنچه نیست از آنچه هست»،(24) این نیاز اگر از مسیر اصلی خود انحراف یابد و در طریق سلطه هدایت شود، راه به خطر و ویرانی می گشاید.
آرمانشهر اگر بخواهد فرد را فدای جمع کند و تمامی مرزهای فردی را در نوردد و آزادی را در محراب برابری، عدالت و امنیت قربانی کند و با چوب نظم اجتماعی اختیار فردی را به مهمیز کشاند، این آرمانشهر نه در عالم عین که در عالم ذهن نیز در خور توجه نیست، شایسته بی اعتنایی است. به جای آرمانشهر، ویرانشهری را محقق خواهد ساخت که صد البته نبود آن بهتر است.
پی نوشت ها :
1-خرد در سیاست، ص 17.
2-همان، ص 18.
3 و 4- همان.
5-آیا باید از اتوپیا اعاده حیثیت کرد؟ ص 22.
6-اصیل، حجت الله، آرمانشهر در اندیشه ایرانی، ص 17، نشرنی، تهران، 1371.
7-Bacon Francis
8-رجوع به فصل ششم، با عنوان شهر علم.
9-Karl Popper
10-پوپر، کارل، ناکجاآباد و خشونت، ترجمه خسرو ناقد، رحمان افشاری، ص 96، جهان کتاب، 1388.
11-پوپر، کارل، جامعه باز و دشمنانش، مترجم علی اصغر مهاجر، ص180، شرکت سهامی انتشار، 1364.
12-همان.
13-ناکجاآباد و خشونت، ص98.
14-جامعه باز و دشمنانش، ص 185.
15-مهرنامه، سال اول، مهر 1389، شماره پنجم، صص 92 و 93؛ خوانشی متفاوت، خسرو ناقد.
16-Christian Godin
17- آیا باید از اتوپیا اعاده حیثیت کرد؟ص 59.
18-Karl Mannheim.
19- Paul Ricoeur.
20-ریکور، پل، اتوپیا، سیاست و تخیل اجتماعی، مترجم امین حامی خواه، روزنامه اعتماد، دوشنبه 31 فروردین 1388.
21-آرمانشهر در اندیشه ایرانی، ص 27.
22-خرد در سیاست، ص 17.
23-چه نیازی به آرمانشهر؟، احسان شریعتی، مهرنامه، شماره چهارم، مرداد 1389.
24-همان.
راسخی لنگرودی، احمد؛ (1390)، افق های ناکجاآباد، (سیری انتقادی در مدینه های فاضله)، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}